بی­تردید یکی از مسائل عمده­ای که در سال­های بعد از انقلاب به ویژه در سال­های اخیر مسئولان مطرح کرده­اند مسئله بحران هویت است. زمانی که فرد یا جامعه از عناصر هویت­ساز خویش مانند دین، زبان، نژاد، قومیت و فرهنگ آگاهی نداشته باشد و یا عناصر هویتی جایگاه خود را به عنوان شاخص­های شناخت یک جامعه از دست بدهد و عناصر دیگر نیز به جای آنها شناخته نشده باشد، فرد یا جامعه با بحران هویتی مواجه می­شود. با این اوصاف فرد برای خروج از این بحران بایستی به یافتن ارزش­های مثبت و پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خود بگردد تا از درهم ریختگی و اختلال هویت که دائماً در رنج و عذاب است، رهانیده شود و هویت اصیل خویش را باز یابد.

آن‌چه امروزه بر اهمیت این بحران در جوامعی شبیه ایران افزوده، ناشی از عوامل بحران­زای فرایندهای ارتباطی است. در سه دهه اخیر، مجموعه­ای از مفاهیم در خصوص بحران هویت در سطح خرد تا ملی و سطح جهانی به‌وجود آمده است. این مباحث درحال حاضر به طور یک‌پارچه با عنوان بحران هویت مطرح می­شود.

از نظر بایندر، بحران هویت بر مبنای ذهنی، ولی نه همواره احساسی به عضویت در یک جامعه سیاسی اشاره دارد. ابتدایی­ترین عوامل بحران­ساز هویتی از تنش بین مفاهیم فرهنگی و روانشناختی، هویت شخصی، گروهی، تعریف سیاسی جامعه، ایستارها و ارز­ش­های حاکم و تناقض­های حاکم و تناقض­های پیش آمده از هویت ذهنی و سایر هویت‌ها ناشی می­شود. مشکل هویت در جوامع مختلف با روش­های متفاوت بروز کرده و امروزه به یک نگرانی جدی در حوز­ه سیاست تبدیل شده است. به اعتقاد بایندر­، بحران هویت ضرورتا، بحران یک کشور نیست، بلکه بحران عصر ماست (پای و دیگران، 1380: 93-92). به هر ترتیب، جوامع امروزی در فرایند گذار خود از بحران­های متعددی، از جمله مشارکت، مشروعیت، توزیع، نفوذ و هویت عبور می­کنند. نکته حائز اهمیت، پیچیدگی این بحران در دوره پساصنعتی است. این دوران با خصوصیات خاص خود که ناشی از فرایندهای ارتباطی نوین است، نوع جدیدی از بحران هویت را پیش روی جوامع (مانند ایران) قرار داده است. بحران هویت وقتی رخ می­دهد که یک جامعه در یابد که آن‌چه تا کنون به‌طور دربست و بی­چون و چرا به عنوان تعاریف فیزیکی و روانشناسانه «خودجمعی»­اش پذیرفته است، تحت شرایط تاریخی جدید، دیگر قابل پذیرش نیست.­ از طرف دیگر، نیروهای تدریجی و غیرمهیجی، مانند گسترش ارتباطات جهانی، می­تواند بنیان هویت یک جامعه سابقاً منزوی را از طریق آگاه­سازی مردم آن جامعه از یک دنیای کاملاً نوین از لحاظ کنش سیاسی، متزلزل سازند.

امروزه، در عرصه جامعه شناسی بحران هویت مسئله­ای اجتماعی تلقی می­شود. جامعه­شناسانی، مثل کاستلز این پدیده را در پرتو جهانی­شدن که نتیجه توسعه ارتباطات انسانی است بررسی کرده­ا­ند. با وجود این‌که بسیاری از جامعه‌شناسان این پدیده را جهانی می­نامند، واضح است که آثار و تبعات این پدیده در کشورهای مختلف، متفاوت است.